آیا کنکور، واقعا کنکور است؟


مهر ماه 87
تمام دانش آموزان تصمیم دارند خود را برای کنکور 88 آماده کنند. این آزمون، سرنوشت زندگی شان را رقم خواد زد. در کلاس همه جور انسانی پیدا می شود، دانش آموزی که فرزند پزشک است، یا تعدادی فرزند معلم، فرزند راننده و ... و حتی تعدادی هم که فرزند کارگرند.

آبان ماه 87
دانش آموزان درس خوان و درس نخوان کاملا تفکیک شده اند. بعضی هم هستند که نه جزء گروه اولند و نه گروه دوم. آن ها اصلا دانش آموز نیستند و خودشان هم نمی دانند چرا به مدرسه می آیند.

آذر ماه 87
اکثرا در حال و هوا، و تب و تاب کنکور هستند، عده ای هم در کلاس، پی خوش گذرانی و یلّلی تلّلی خود اند. 7-8 نفر بصورت جدی درس می خوانند، 10–15 نفر کمابیش و 5-6 نفر هیچ. وقتی به مراکز پیش دانشگاهی دیگر در سطح شهر هم مراجعه کنید، می بینید آن ها هم چنین شرایطی دارند و از آن ارازل آن جا هم موجود است.

بهمن ماه 87
امتحانات ترم اول به پایان رسیده، 18 نفر بصورت کامل تمام دروس را پاس کرده اند، تعداد کمی، 2- 3 درس پاس نکرده و دروس پاس نشده ی تعدادی از دانش آموزان خیلی زیاد است.

اسفند ماه 87
کسانی که درس می خواندند دچار ضعف شده اند، احساس می کنند با اینکه شبانه روز در خوانده اند اما باز هم آماده نیستند، دانش آموزانی که دنبال خوش گذراندن خود هستند، هنوز هم تمام ساعات خود را در خیابان و مراکز شلوغ شهر به سر می برند.

بعد از تعطیلات نوروز 88
عده ای خوشحال اند که توانسته اند در تعطیلات، عقب ماندگی های درسی شان را جبران کنند. اما نگرانی هایی هم دارند که نکند دروس در مدت باقی مانده تا کنکور تمام نشود. عده ای هم ناراحتند که کمتر درس خوانده اند. اما گروهی هم در تمام مدارس و کلاس ها وجود دارد که همیشه با خنده وارد کلاس می شوند، در کلاس بلوتوث بازی می کنند، با زیـدهای محترمه مکالمه می کنند و البته اس ام اس، و حتی اکثر اوقات غایب اند.

اردیبهشت 88
بدون استثنا تمام دانش آموزان پیش دانشگاهی در سطح شهررا استرس کنکور گرفته است. عده ای این را انکار می کنند و می گویند: استرس مال بچه سوسولاست. اما همان ها هم وقتی کمی با خود فکر می کنند استرس وجودشان را فرا می گیرد. اما صبر کنید ...، آها ...، نه مثل اینکه اشتباهی شده، اینجا استثناهایی هم وجود دارند، واقعا مشخص نیست که چرا برخی اصلا درس نمی خوانند. حتما بعد از کنکور پشیمان خواهند شد. در دیگر مدارس هم این شرایط برقرار است.

خرداد ماه 88؛ درست بعد از امتحانات نوبت دوم پیش دانشگاهی
موقع امتحانات همه فکر گذراندن دروس هستند چون معدل این ترم و این سال تحصیلی هیچ تأثیری در کنکور ندارد (البته به قول یکی از دوستان: شاید هم تأثیر داشته باشه، در جمهوری اسلامی هر اتفاقی ممکنه بیفته!). اکثرا به زدن تست می پردازند. استرس روز به روز بیشتر می شود، بیشتر و بیشتر ... .

یک هفته قبل از آزمون کنکور سرنوشت ساز 88
30-40 درصد دانش آموزان که البته درس خوان هم بودند، کلافه شده اند، از درس زده شدند و خدا خدا می کنند که هرچه زودتر به کنکور برسند. عده ای هنوز هم درس می خوانند و فرصت را از دست نمی دهند. تعدادی هم در مراکز اصلی شهر فقط به فکر شماره دادن به این و آن اند. منتظرند کسی به زید آن ها چپ نگاه کند تا چند نفری بریزند سر آن بدبخت و یک دعوای درست و حسابی راه بیندازند. این ارازل را به یاد داشته باشید.

4 تیر ماه 88؛ کنکور
ساعت 7:30
درب های حوزه بسته شده، اما نگهبان به کسانی که پشت در مانده اند، زیر سیبیلی اجازه ی ورود می دهد.
ساعت 7:45
اینجا هم کسانی هستند که فقط می خندند. نه، مثل اینکه برای آن ها اهمیتی ندارد که این آزمون، سرنوشت آنان را رقم خواهد زد. واقعا عجبا.
ساعت 7:55
دفترچه ی سوالات روی زمین است. اِ اِ اِ اِ، چه خوب، یکی از مراقبان دبیر فیزیک سال سوم ما بود. آقای محبوبی.
- سلام آقای محبوبی
- سلام آقا میثم
- خیلی خوشحال شدم اینجا دیدمتون
- ایشاا... موفق شی
- مرسی
ساعت 8:00
داوطلبان دفترچه ی سوالات عمومی را برمی دارند. چه جالب, عکس من روی جلد دفترچه است. به ترتیب سوالات را پاسخ می دهم. ادبیات، دین و زندگی، زبان انگلیسی و اگر هم وقت شد عربی.

پس از مدتی
رئیس حوزه: داوطلبان عزیز، لطفا دفترچه و پاسخ نامه ی سوالات عمومی را روی زمین گذاشته و دفترچه و پاسخ نامه ی سوالات اختصاصی را از روی زمین بردارید.
ما هم همین کار را می کنیم. از سوالات دیفرانسیل شروع می کنم.
- خدای من این دیگر چیست؟ آها این سوال کاربرد مشتق رو دیگه می تونم حل کنم.
بعد از دو دقیقه تلاش
- ایول، این سوال انتگرال به نظر آسون میاد.
بعد از سه دقیقه تلاش
- چه سوال آسونی پیدا شد.
بعد از مدتی تلاش
- وای وای وای، خدای من چرا هر کاری می کنم به جواب نمی رسم؟ تمام راه ها که درسته اما...
پس از پاسخگویی که به برخی از سوالات دیفرانسیل نوبت به هندسه و گسسته رسید، اما متأسفانه آن ها هم نشد.
نفس عمیق می کشم و با خود می گویم: انشاا... سوالات فیزیک بهتر باشد، چون روی این درس خیلی زحمت کشیده ام. مبحث آینه ها و عدسی، ترمودینامیک، نیوتون، مغناطیس، حرکت و ... ، سوالات افتضاح سخت است.
- وای خدای من، اینی که می بینم راسته؟؟؟؟
الآن زیر چشمی دیدم که همان آقای محبوبی (دبیر فیزیک سال سوم مان) یک سوال فیزیک را به یکی از داوطلبان رساند، از تعجب شاخ در می آورم.
ای وای، بی شَرف یک سوال دیگر هم رساند... .
آیا این کنکور است؟ چرا آن آقای لَندِهور باید چنین جنایتی را در حق من و سایر داوطبان بکند و چند سوال را به داوطلبی برساند؟
الآن اعصابم به هم ریخته است. تعادل ندارم، دوست دارم داد بزنم سرش، اما بقیه ی داوطلبان چه گناهی کرده اند که تمرکز آن ها به هم بریزد.
ساعت حدودا 12:00؛ داوطلبان از درب های حوزه بیرون می آیند.
بعضی می خندند، بعضی قه قه می زنند، بعضی اعصابشان خورد است، برخی سرخ شده اند، بعضی هم چشمانشان را می مالند انگار که تازا از خواب بیدار شده اند و ...

خارج از حوزه
بدون استثنا همه آزمون را باب میل خود نداده اند، چون سوالات بسیار غیرقابل پیش بینی بود، یکی از دوستان:
- میثم دیدی چی شد؟
- چیو؟
- می تو زیر زمین بودم، چند تا از داوطلبا دور هم جمع شده بودند و داشتن با کمک هم، همه ی سوالات رو جواب می دادن.
- نــَـــــــه بــــابــــا؟؟؟!!؟! خدایی یعنی ... پس مراقب ها چیکار می کردن؟
- آره به خّدا، مراقب ها هم که عین خیالشون نبود.
- خدای من، اصلا فِک نمی کردم که تو کنکور دیگه کثافت کاری باشه.
بله، این مکالمه ی من و یکی از دوستانم بود بلافاصله پس از کنکور. این است کنکور سراسری ای که هیچ سازمان، نهاد یا ارگانی به جز سازمان سنجش، در آن نمی تواند دخالت کند. این را خاطر نشان کنم که این گند کاری ها که بعدا از دوستانم خبرهای بدتری هم شنیدم، فقط در یکی از حوزه های شهر بجنورد رخ داده است، وای به حال شهرهای بزرگی چون تهران ... .

10 مرداد ماه؛ اعلام نتایج اولیه
چون می دانستم که آزمون را خراب کرده ام، انتظاری نداشتم که رتبه ی خوبی بیاورم، بیست و سه هزار خیلی خیلی بد است، اما من از دیدن آن شوکّه نشدم.

11 مرداد
- الو، میثم سلام
- ســـلام آق ... گل
- چیکار کردی کنکور رو؟
- افتضاح شده، 23000
- ایول، خوبه که
- [فقط خنده]
- پاشو بیا بریم یه سر کافی نت نتیجه ی منم ببینیم.
- آها، باشه، تا یه ربع دیگه.
این دوست ما، هنوز درس های پاس نکرده ای از سال سوم دارد. دروس پیش دانشگاهی هم که اصلا هیچ کدامشان گذرانده نشده اند. این آقا از همان هایی است که در طور سال تحصیلی، شبانه روز در خیابان به سر می برد.

10 دقیقه بعد؛ در کافی نت
- خب، ببین رتبه ی کشوری ت شده دویست و سی هزار.
اما...، اما تو سهمیه رو ببین ...، باورم نمی شه، هزار و دویست، نه، دقیقا هزار و صد و نود و پنج!!؟؟!؟
یعنی می شود که رتبه ی نجومیِ دویست و سی هزار به هزار و دویست کاهش یابد؟
بله می شود، چون پدر این دوست ما جانباز 32% است و با آزادگی و این چیز ها می شود 50% . یعنی سهمیه ی جانبازی و ایثارگری، رتبه ی 230000 را به 1200 کاهش می دهد...!

19 شهریور ماه، اعلام نتایج نهایی، با دوستانم دعوت شده ام به یک افطاری در حسینیه
این افطاری را بنیار شهید راه انداخته بود. این را از ریش های برادران متوجه شدم. من و سه نفر از دوستان با لباس های اسپرت و موی فشن وارد شدیم. ما چهار تا در بین آنان نادر هستیم. در آنجا هم کلاسی هایم را می بینم، همان هایی که جزو درس نخوان ها بودند. همان بچه های الّاف.
- سلام آقا مهرداد
- خوبی میثم
- رتبت چی شد؟
- 677
- اَ...، [دهانم باز ماند]

- حسن آقا رتبت چی شد؟
- 1000
- [باز هم فکّم باز ماند]
- ببین میثم، اون بابای علی ه.
- ... ، راستی علی چیکار کرد؟
- 2000
- [فَکّم چسبید به زمین]
اینها فقط تعدادی از مکالماتی است که در مورد رتبه ی کنکور یک سری اوباش ولگرد داشتم، همان هایی که در طول سال تحصیلی فکر صفا و خوشی های خود بودند. وقتی از دوستانم در دیگر مدارس پرس و جو کردم، نتیجه همین بود.
حالا این ارازل که هیچ وقت درس نخوانده اند، قصد دارند چه رشته ای بخوانند؟ یکی مکانیک امیرکبیر، دیگری صنایع تهران، و ... .
عجب روزگاری. من و امثال من درس می خوانیم اما دیگران به دانشگها می روند. آنان زید بازی هایشان را کردند و کردند و ما خواندیم و ماندیم.

نتایخ اخلاقی ِ زیادی می شود از این داستان گرفت:
1- اگر کنکور دارید، از اولِ سال فقط بخندید ویا به کلاس نیایید. (فقط در صورتی که پدر جانباز یا ایثارگر داشته باشید)
2- اگر در خانواده یا اقوام نزدیک، شهیدی دارید، مثل ِ اینکه خدا شما را خیلی دوست داشته که این لطف را در حقتان کرده است.
3- اینکه می گویند در کنکور هیچ تقلبی صورت نمی گیرد، فقط حرفی بیهوده و یک مشت چرندیات است، مثل دیگر حرف هایی که همیشه از رادیو و تلویزیون شنیده می شود.
4- دروغ گفتن در اینجا (کشور عزیزمان) مثل آب خوردن است. [آب خوردن در اینجا، از دروغ گفتن هم سخت تر است]
5- در صورتی که به داوطلبی که تمام وقت خود را صرف درس کرده، در کنکور ظلم شود، به هیچ جای هیچ کسی بر نمی خورد و فقط باید آن جای خود داوطلب بسوزد، بدون اینکه نتیجه ای بدهد.
6- کلاً ماندن در اینجا حرام است، مگر اینکه پدر جانباز یا ایثارگر یا در اقوام نزدیک، شهیدی داشته باشید. یا حداقل یک پارتی در بنیاد شهید داشته باشید. من که ندارم، باید بمیرم.
7- اگر پول و پارتی دارید، و کنکور هم دارید، حتما دو عدد از مراقب های کنکور را بخرید تا در جلسه ی کنکور، خدای ناکرده تنهایتان نگذارند.

گفتنی زیاد است اما همین الان هم مطلب زیادی طولانی شده است. پس فعلا تمام می کنم اما بعداً ادامه خواهم داد.

6 Comment:

ناشناس

منم همین درد رو کشیدم و می فهمم چی می گی،
متأسفم واسه کشورم

محمود ربانی

اینطوری هم که می گی نیست، کی گفته همه ی فرزندان جانباز و ایثار گر قبولن؟
اول درست تحقیق کن بعد حرف اضافه بزن
من بچه ی بجنورد نیستم ولی مثله اینکه بچه های اونجا زیاد بی فکر حرف می زنن

m£iSAM (در جواب ناشناس)

ولی این فقط بخشی از واقعیات بود، مطمئن باش کثافت کاری های دیگه ای هم در ارتباط با کنکور رخ داده. بعدها حتما به اونا هم می پردازم

m£iSAM (در جواب محمود ربانی)

شاید شما فکر کنید این مطالب فقط «حروف اضافه» باشند، اما من به عنوان یک داوطلب کنکور 88، به شخصه این وقایع رو از نزدیک دیدم.
شما خودت رو بزار به جای من، وقتی همکلاسی شما که اصلا سراغ درس نمی ره، سوالات دبیر رو اصلا نمی فهمه که چیه، در امتحانات پایان ترم سوالات رو از روی برگه ی خودِ شخص بنده پاسخ می ده، چطور ممکنه جایی قبول شه؟ ...
اما حالا متأسفانه همون شخص صنایع در صنعتی شریف خواهد خواند ... !
پس بی انصافی به چی می گن؟

حدیث

تو این خراب شده از اینا هر کاری برمیاد، هرچند باورش یگم سخته

ناشناس

واقعا چیزی رو گفتی که من واقعا دارم که نه کلا دارم می سوزم از این اگه کسی بخواد یه دانشمند واقعی مثل دانشمندان آمریکایی یا حتی اروپایی یا مدیرای شرکتایی مثل ماکروسافت و غیره یا حتی چیزای ساده تره دیگه آدم فقط باید کنکور بده آخه خودتون قضاوت کنین دو تا مشکل ای جاست یکی کدوم کشوری برای تحصیلات اینقدر دره و تپه داره منظورم کنکوره هرکی بخواد درس می خونه واون جایی که بخواد می رسه ولی ما توی ایران چی باید خودتو بکشی تا فقط چنتا سوال مزخرف کاملا غیر علمی کنکور بی مادر پدرو جواب بدی تازه معلوم نیست قبول شی یا نشی بعد تازه قبول شی باید تازه بفهمی کی هستی ؟ چیکار می خوای بکنی ؟ ---- خوب خیلی طولانی شد مثل کنکور مزخرف اما مشکل بعدی این که اگه مسئولای ما معتقدن که باید ملت کنکور بده بجای مجوز دادن به این سازمان ها کانون های به اصطلاح علمی که فقط کارشون پول به جیب زدنه اونم چطوری به راحتی تبلیغات می کنن به راحتی یارانه ی کاغذ می گیرن خودشم بهترین کاغذا و هزار ها هزار چیزداگه که آخرشم درآمدشون از کل درآمد سالیانه ی صنعت نفت ایران وآمریکا بیشتره پول توی جیب می زنن بعد تازه جایزه هم به عنوان برترین کارـفرین سال هم می گیرن وای وای وای واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ی ی ی ی ی خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا خدا ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!! اصلا مگه دانشمندا وهنرمندان قدیم ایران شیخ بهایی ابو علی سینا سعدی سنایی مگه کنکور دادن نخیر از اول زندگی شون برای دانش تلاش کردن تا اینا شدن حالا بگیم کنکور بدیم تا موفق بشیم شاید این مسئله کنکور فقط حدود 0.00000025 در صد برای موفقیت باشه انیشتین گفته 90 درصد تلاش 10 در صد استعداد.--------خوب کسی که می خواد هنرمند باشه باید هنرمند باشخ نه کاری به سیست ونه چیز دیگه وکسی که موخواد سیست مدار باشه فقط باید به خودش اهمیت بده وکاری به کار کسی نداشته با شه و کسی که می خواد محقق باشه مححقق باشه خیلی خوب فعلا با این کارمثل یه قرص آرام بخش فعلا تا مدتی آرومم ولی اممید وارم همه آروم باشن کشورمون پیشرفت زادی داشته باشه چه مذهبی چه علمی چه فرهنگی کاری هم ندارم آخونده یا آمریکایی همه آدم باشن واعتقاد داشته باشن خالقشون خدا و با این عشق همه زندگی کنن و ایران همیشه پرچم برافراشته ای داشته باشه.
یا علی

ارسال یک نظر

» لطف کنید و درباره‌ی یادداشت بنویسید. اگر مطلب چیز دیگری‌ست، می‌توانید از طریق فرم «تماس با من»، با من مکاتبه کنید. بالای وبلاگ پیدایش می‌کنید.
» نظرات حاوی مطالب توهین‌آمیز -حالا به هر کسی که می‌خواهد باشد- حذف خواهند شد.
» فارسی بنویسید و برای نمایش درست آدرس وبلاگ‌تان، "//:http" را فراموش نکنید.
» پاسخ کامنت‌تان را همین‌جا بینید.