مردی از قریش تنهاست!

زمين ظلمت آلود کفر است و کبر و کينه
و زمان شرمگين محتواي خويش!
دست جهل فرزندان آدم را از سرير «خليفة اللهي»
تا حضيض «اولئک کالانعام بل هم اضلّ»
به زير کشيده است،
و ابر سياه ستم آسمان ذهن و دل بشر را تيره کرده است.

«بصيرت و دانايي» اسيري در سياهچال «خرافه وناداني»
و «شرافت انساني» پايمال «تعصّبات قومي و نژادي»!
آري در روزگار قحطي بصيرت و خشکسالي محبّت هر آنچه هست
سکوت است و ستم و سياهي.

فريادي اگر هست
استغاثه دختر بچّه‌اي است زنده به گور شده!

و در برودت ستم حرارتي اگر هست
آهي است از مجمر سينه مظلومي برون جسته!
و در سياهي تباهي سو سوي نوري اگر هست
شمعي است بر گوري!

و لبخندي اگر هست
بر لب اشراف‌زاده‌اي است به ريشخند فرزند تهي دست کفشگري بي چيز!........
در گوشه‌اي از غار «حرا» مردي از قريش تنهاست
و غمان روزگار مشئوم خويش را با غار نجوا مي‌کند!

اي صخره‌هاي صبور!
اي سنگ‌هاي صميمي!
شما در اين غربت و تنهايي،
با من هم دردي کنيد و قصّه غصّه مرا بشنويد!

اين صخره‌ها و سنگ‌ها با اولياء خدا همدم اند!
مگر يوسف در چاه نشد و بغض فروخفته‌اش را از کينه برادران حسود با سنگ‌ها و صخره‌ها در ميان نگذاشت؟!
و مگر علي (ع) با چاه سخن نگفت
و دردهاي جانسوزش را در گوش غار نجوا کرد؟
اکنون نيز محمد(ص) با غار سخن مي‌گويد.

غار «حرا» سال هاست که مأمن محمد(ص)، همدم محمد(ص) و گوش شنواي راز و نيازهاي محمد است.
در سکوتي پر از مراقبت و با دلي خالي از خود و لبريز از عشق به خالق.....

ناگهان صدايي غريب سکوت را مي‌شکند ودر غار مي‌پيچد:

«بخوان»! محمد مات ومبهوت به اطرافش مي‌نگرد! اين صدا از کجاست و مخاطبش کيست؟! و آن صداي اسرار آميز با تأکيدي افزون و رساتر از پيش تکرار مي‌کند: «بخوان»! «بخوان بنام پروردگارت که آفريننده است»! محمد حيران‌تر از پيش پاسخ مي‌گويد: ولي من، ولي من، بچّه چوپاني يتيمم که روي مدرسه و مکتب را نديده ام! چه بخوانم؟ چگونه بخوانم؟........ اين دستور پروردگار است بخوان محمد!

لبان محمد(ص) آرام مي‌جنبد: «اقرأ باسم ربّک الّذي خلق،خلق الانسان من علق»........ و بعثت محمد(ص) آغاز ميشود.
او اکنون پيامبر خاتم و برگزيده خداست.

با طلوع خورشيد فروزان نبوّت او ستاره‌هاي بي سوي سيادت «هبل، لات و عزّا» افول مي‌کند،
و به دست يداللّهي او بت شکوه و شوکت ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها و ابوسفيان‌ها براي هميشه تاريخ مي‌شکند و فرو مي‌افتد.

محمّد امين که روزي عرب به صداقتش گواهي ميداد با روي ودستي هميشه گشاده و با اخلاقي که او را مستحق تحسين «و انک لعلي خلق عظيم» مي‌کند وبا مرامي که لايق «اسوة حسنة» بشريت است و با شفقتي که او را مصداق «رحمة للعالمين» کرده است از آن «اقرأ» تاکنون که بر سرير دل‌هاي بيش از يک ميليارد مسلمان حکمراني مي‌کند ستوده هميشه همه عصرها و نسل‌هاست.

درود خدا بر محمد و اهل بيت طاهرينش که راهي از ظلمات خاک به افلاک گشودند و ناسوت را به ملکوت خدا پيوند زدند. عيد عظيم مبعث بر يکايک ملّت مسلمان ايران خجسته باد.

الّلهم صلّ علي محمد وآل محمد

از علیرضا دزفولی

1 Comment:

علی

سلام میثم جان
عیدت مبارک برادر. انشالله موفق و خوش باشی
یا علی

ارسال یک نظر

» لطف کنید و درباره‌ی یادداشت بنویسید. اگر مطلب چیز دیگری‌ست، می‌توانید از طریق فرم «تماس با من»، با من مکاتبه کنید. بالای وبلاگ پیدایش می‌کنید.
» نظرات حاوی مطالب توهین‌آمیز -حالا به هر کسی که می‌خواهد باشد- حذف خواهند شد.
» فارسی بنویسید و برای نمایش درست آدرس وبلاگ‌تان، "//:http" را فراموش نکنید.
» پاسخ کامنت‌تان را همین‌جا بینید.